روایتگری

ساخت وبلاگ

از کشف های جدیدم است این است که متاسفانه یا خوشبختانه ذهن داستان گویی ندارم! از بچگی نداشتم و برعکس ذهن روایت کننده ی قویی ای دارم از وقتی یادم می آید هر وقت مادرم میپرسید امروز چه خبر؟

 بدون جا انداختن یک دانه " واو"ناقابل  برایش روایت میکردم و  وقت هایی که گندی میزدم خدا خدا میکردم این سوال لعنتی را نپرسد و یا راهکار هایی برای این که یادش برود این سوال را بپرسد دست و پا میکردم ؛مثل زود خوابیدن که خب اوضاع را بدتر میکرد و مادر م میفهمید یه گندی زده ام شاید برایتان عجیب باشد و برای خودم هم عجیب بود که من چرا "داستان"ی به جای "روایت"ِ مو به موی آن روز همراه با توضیح دقیق گندی که زده بودم سر هم نمیکردم...
و خب الآن فهمیده ام ذهن روایت گویی دارم...
احتمالا دلیلیش همین است ...

از این که زور بزنم تا چیزی را که نیست سر هم کنم یک جوریم میشود انگار به عهد ازلی دروغ نگویی خیانت کرده ام( پر واضح است که این خاصیت من باعث میشود در بازی مافیا افتضاح باشم!)به جایش عاشق این هستم که بروم لای مردم کوچه بازار بلول ام و رفتار ها ،صحبت ها ،حالات و نگاه هایشان را روایت کنم گرچه هنوز اعتماد به نفس و قدرت روابط عمومی پایینی برای اینکار دارم اما کم کم درست میشود ...کم کم درست میشوم 


پ.ن: باید اعتراف کنم درمورد کانال و وبلاگ به قولم وفا نکردم در کانال چیز هایی میگذارم که اینجا نگذاشتم ... ببخشید ! 
#بگذریم

حرف دل یک عدد دلتنگ رزق های لایحتسب ات...
ما را در سایت حرف دل یک عدد دلتنگ رزق های لایحتسب ات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkennelatsky9 بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 9:27